اشعار ولادت پیامبر و امام صادق (علیهماالسلام)
شهر بركات است ربيع المولود
پر از حسنات است ربيع المولود
ميلاد پيمبر و امام صادق
ماه صلوات است ربيع المولود
*********************
گاهِ سُرور است و گاهِ شادىِ بى حد
دولت عيش و سرور باد مخلَّد
مى رسد آنَك صلا كه تا كى و تا چند
پاى دلِ اهلِ دل به بند، مقيّد؟
تا به سرانگشتِ طبع نادره مضمون
زلف عروس سخن كنيم مجعَّد
مژده كه آمد خبر ز خلوتىِ راز
پرده ز رخ برگشود شاهدِ سرمد
آينه ذات، در تجلّى و اشراق
نورِ اَحَد جلوه گر ز طلعت احمد
خاتم خيل رسل، رسول خداوند
احمد و محمود و مصطفى و محمّد
روح لطيفى كه در دو كون نگنجد
بهر تماشا كنون شده ست مُجَسَّد
آن كه تنِ خاكى اش لطيف تر آمد
در نظرِ اهلِ دل ز روحِ مجرّد
آن كه نهد پيش بارگاه جلالش
از سر تعظيم، جبرئيل امين، خَدْ
گشته دوچندان شكوه و شوكت امروز
از فرِ ميلاد جعفر بن محمّد
آن كه قوام جهان ازوست مسلّم
وان كه اساس مكان ازوست مشيَّد
آن كه بود مستنير مهرِ منيرش
روز و شبان، ماه و مهر و زُهرِه و فَرقَد
سيره احمد ازوست سارى و جارى
دين خدا را از و جلالت و سَودَدْ
پيرو او ناجى ست و صالح و مؤمن
منكر او، طاغى ست و طالح و مرتد
پيش رخش مهر چرخ، ذرّه ناچيز
نزد دو گيسوش، شب بياض مُسوَّد
مى برم اينك سخن به نقطه پايان
تا نكشد دوست بر چكامه خطِ رد
حجّت ثانى عشر! به گاه نيايش
مسألت ما بود ز درگه ايزد
كزتو جدا، شيعه راه خويش مَپوياد!
بى تو محال است ره بريم به مقصد
شوكت اسلام باد بيشتر از پيش
عمر تو اى خضر راه! باد "مؤيّد"
موید
*********************
با آمدنت قرار دل ها آمد
محبوبترین نگار دل ها آمد
این نور محمد است و فجر صادق
با عطر دو گل بهار دل ها آمد
*********************
دُردی کِش بلای توام یا محمّدا
دیوانه ی ولای توام یا محمّدا
گویند هر که را تو بخواهی بلا دهی
مستانه ی بلای توام یا محمّدا
بیمارم و نگاه تو اعجاز می کند
مبهوت چشم های توام یا محمّدا
من از ازل در عافیتم زآن که تا ابد
در سایه ی لوای توام یا محمّدا
مولاست بنده ی تو و من بنده ی علی
من، بنده ی خدای توام یا محمّدا
ای اسم اعظم اسم تو یا احمدا مدد
وی قلب ها طلسمِ تو یا احمدا مدد
ای مکّه از فروغ تو پاینده احمدا
مِهر و قمر ز روی تو رَخشنده احمدا
ای کِسوت خِتام رسالت به راستی
بر قامت رسای تو زیبنده احمدا
کو دایه ای که کامِ تو را مایه ای دهد
بر دایه ات، تو دایه ی بخشنده احمدا
ساطِع شود چو نور ز پیشانی ات، شود…
خورشید از جمال تو شرمنده احمدا
رضوان و حوریان و همه خازِنانِ آن
حیرانِ آن تبسُّمِ تابنده احمدا
گویا نمک ز خنده ی تو آفریده شد
دریا به وجد رفت و نمک زار دیده شد
وقتی سخن ز کشف و کرامات می شود
کَسری تو را گواهِ مقامات می شود
این جا سخن ز خشت و سرشت و بهشت نیست
جنّت یکی تو را، ز کرامات می شود
ای نسلِ تو ستاره ی دنباله دارِ عشق
روشن رَهت ز نورِ علامات می شود
حُبِّ تو را چگونه شود شعله کارگر
آتشکده ز دیدنِ تو مات می شود
ای هادیِ سُبُل، نرود هر که راهِ تو …
بی شک دچار رنجش و طامات می شود
ای سنگِ سخت زیر قدومِ تو نرمِ نرم
دل های ماخَلَق به وجودِ تو گرمِ گرم
ای مایه ی ازل و ابد، آیه ی شَرَف
انسانِ کامل، ای به بشر مایه ی شرف
خورشید جاودانی و بی سایه ای، ولی
افکنده ای به کون و مکان سایه ی شرف
ایمانِ تو، پیمبریِ تو، کتابِ تو
اسلامِ تو بنا شده بر پایه ی شَرَف
اینک پس از گذشتنِ ده ها هزار سال
ایران شد از دعای تو همسایه ی شرف
تو ماندی و، عدوی فرومایه ات، نمانْد
ای تا اَبَد ولای تو سرمایه ی شرف
عالم ز تو تصرّفِ هستی گرفته است
دل ها ز تو تشرّفِ مستی گرفته است
در شعرِ عشق و عقل، امیرِ غزل تویی
در خُلق و خوی و عاطفه، حُسنِ اَزَل تویی
دیباچه ی امانت و دیوان عاشقی
تأویلِ حمد و آیه ی بیت الغزل تویی
در وحدتِ کلام، اگر لم یَلِد خداست
در محور معانی آن، لم یَزل تویی
غارِ حَراسْت میکده ی حق شناسی ات
در خانه ی ولای علی، مُعتزَل تویی
چونکه دلت سِرشتْ خدا، بر گِلت نوشت
زیبا تویی، جمیل تویی و گُزَل تویی
کامل ترین محبّتِ ما نذرِ مقدمت
جان و جهان و باغِ جنان بذرِ مقدمت
حقِّ تو را به شیوه ی عاشق ادا کنیم
دِین تو را به رسمِ شقایق ادا کنیم
اُمُّ القُری به یُمنِ تو مَهدِ تشیُّع است
حقِّ تو را به حضرت صادق ادا کنیم
ای عقلِ کُل، سلوک، چو زاهِق نمی کنیم
سِیرِ تو با مُلازمِ لاحِق ادا کنیم
در معرکه چو امر تو دائر شود به حَرب
تکلیف را به کُشتن فاسِق ادا کنیم
با دشمنان برائتِ دل را وفور کن
تا دِین خود به نعمتِ رازق ادا کنیم
در بندگی اگر صَنَما، لایقت شویم
در شیعگی شهیدِ رهِ صادقت شویم
*********************
شدم به صحبت شب های ارغوانی خوش
چنان که چای شد از رنگ زعفرانی خوش
بلای جان منی و خریدمت یک جا
رقیب تا شود از این بلای جانی خوش
ز خویش رفت ز شوق تکلم دلبر
کلیم بس که شد از ذوق «لن ترانی» خوش
دمد ز پیرهن تو هزار یوسف مصر
اگر گسیل کنی یک دو کاروانی خوش
چو پیر شد دو لبش آستان میکده است
کسی که بوده به پیمانه در جوانی خوش
خوشی کجاست به جز عشق بازی ازلی
نگه به صورت احمد فقط به عشق علی
اسیر صادقم و مستمند پیغمبر
به دست جعفرم و پای بند پیغمبر
بریده اند به جسمم قبای غم ها را
نوشته اند دلم را نژند پیغمبر
ز بند بند وجودم فقط علی خیزد
چنان که می رسد از بند بند پیغمبر
ز پای جعفر، دستم نمی شود کوتاه
قسم به قامت و قدّ بلند پیغمبر
شراب فقه ششم را به میل می نوشم
برای بوسه ز لب های قند پیغمبر
مرا به دشت معاصی کسی شکار نکرد
ولی گرفت دلم را کمند پیغمبر
ز مرتضی به نبی و ز مصطفی به علی
پناه می برم امشب به حکم لم یزلی
ستایش دو جهان بهر حضرت صادق
دمیده است فلک چون ز دولت صادق
علی جمال و خدا طینت و بتول صفات
سرشته اند ملک را ز طلعت صادق
ز چاک پیرهنش صبح محشر است عیان
چه سینه ای است در آن پاک خلعت صادق
امیر معرکه ی روضه های عاشوراست
به هیئت است مقرّ حکومت صادق
ز خاک کرببلا مُهر کرد طاعت را
حسین را بنِگر در ارادت صادق
به یمن معنی احمد ز فیض پیر فلک
ملک به رقص در آمد، دو تا دو تا تک تک
محمد سهرابی
موضوعات مرتبط: ولادت پیامبر و امام صادق (علیهماالسلام)
برچسبها: اشعار ولادت پیامبر و امام صادق (علیهماالسلام) مهدی وحیدی